مقدمه: متن زیر در دو گروه زیست محیطی، که عضو آن ها هستم، منتشر شد. گفتم شاید برای شما هم جالب باشد!
خدا به حضرت رسول(ص) چنین می فرماید:
(ای پیامبر) پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند؛ بنابراین از آنان گذشت کن، و برای آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.
بسیاری از ما از آنچه گفته شد اطلاع داریم، اما آن را بدرستی درک نمی کنیم و شاید برای همین است که آنانی که زباله می ریزند را "بی شعور" دانسته و جملاتی همانند "با طویله ننه اش اشتباه گرفته" و "خاک بر سر پدر و مادری که اینطور تربیتش کرده اند" راحت از دهانمان بیرون می آید!
تجربه شخصی من در زندگی، که با آموخته های دانشگاهی و فعالیت های حرفه ای عجین شده است، بیانگر این است که نه تنها اینطور سخن گفتن با یا از "زباله ریزها" جواب نمی دهد؛ بلکه اثر معکوس داشته و افرادی که زمین را با زباله های خود می آلایند را مصر بر استمرار در ادامه راهی که پیش گرفته اند می کند.
خوب یادم است که یکبار زباله ای که یک بی فرهنگ بر زمین انداخته بود را در جلو چشم او و رفقا برداشته و بی ادای جمله یا کلمه ای در زباله دان همان نزدیکی انداختم. فوری فریاد عذر خواهی جمعی بلند شد و دانستم که ولو در حد کم اثر بزرگی گذاشته ام.
همسرم هم می گوید که یکبار به یک روحانی گفته که از او بعید است زباله بریزد. همین احترام باعث شده بود روحانی عذر خواهی از کار زشتی که کرده بود بکند!
از شما چه پنهان! دیروز من مرتکب یک فعل خلاف شدم!
داستان هم اینطور بود که دختر جوانی در ایستگاه مترو به من گفت که دنبالش بروم و وقتی او کارت زد دو تایی از گیت رد شویم!
کاملا مسخ شده دنبالش رفتم و به صدای بوق بوق گیت هم توجهی نکردم.
دختر جوان گفت که این کار روزانه اش است و روزی دست کم یک نفر را، کارت نزده، از گیت رد می کند.
با گذر چند دقیقه پشیمان کاری که کرده بودم شدم؛ اما به این فکر کردم که روی خوش و حرف دلنشین دختر باعث شده بود که کورکورانه دنبال او روان شوم و اگر او به من "بی شعور! دنبالم بیا تا کارت نزنی!" می گفت محال بود حرفش را گوش کنم!

واقعیت کتمان ناپذیر این است که در حالی که خیلی ها با گفتار زیبا دیگران را به فعل خلاف سوق می دهند، ادم های درستکار زیادی هستند که با بد حرف زدن یا حرف بد زدن دوستان را هم فراری می دهند؛ خلافکارها و متخلفین که جای خود دارد!
نمی دانم شما فیلم زیبای سکوت بره ها را دیده اید یا نه! حرف حساب فیلم این است که همیشه نباید داستان ها را از زبان قربانی شنید؛ گاهی جنایتکار هم حرف های زیادی برای گفتن دارد!
صدا و سیما بارها و بارها آدمی که پول گنده پیدا کرده و تحویل صاحبش می دهد را اورده و از او تقدیر می کند!
هیچکس هم نیست که به این فکر کند ادم خوب، خوب است و هر بار پول پیدا کند ان را تحویل صاحبش خواهد داد!
پس اگر ما دنبال ادم های فت و فراوانی بگردیم که پول پیدا می کنند و آن را به صاحبش نمی دهند "هنر" کرده ایم و اگر طی گپ و گفتی دوستانه متوجه شویم که "مال مردم خور" آیا نیاز مالی داشته، فکر کرده که پول بی صاحب مال پیدا کننده است، زیاده طلب است، تنبل است، اعتقاد راسخ به "به اقبال خوب نباید پشت پا زد" داشته، ... می توانیم بر شمار ادم هایی که پول بی صاحب را به صاحب بر می گردانند بیفزاییم.
همه ما عضو گروه های زیست محیطی هستیم که اگر هم در استفاده از زباله سوز و کمپوست ساز اختلاف نظرهایی داریم، متفق القول اینکه "زمین را نباید آلوده و ناپاک کرد" می باشیم.
خب اینکه آگاهان را آگاه کنیم و کاری با ناآگاهان نداشته باشیم واقعا چه فایده ای دارد؟
انصافا چند نفر از ما در طی روز به زباله ریز ها "عزیزم کارت درست نیست ها" گفته و یا به یک سیگاری "حیفی عزیز من!" گفته ایم!؟
واقعا چند پروژه دانشگاهی گروه هدف را زباله ریزها گرفته و خواسته بررسی کند که زباله ریزها چطور ادم هایی هستند، سطح تحصیلاتشان چطور بوده، در کجاها بزرگ شده اند، ویژگی های پدر و مادرشان چطور بوده، مدارس و دانشکده هایشان چگونه بوده، دوست و رفیق چطوری داشته اند، فامیل نزدیک و دورشان چطور مشخصاتی داشته و ....
می گویند پلیس راهنمایی گواهی نامه کسی را می خواهد و او با خنده "داده اید که می خواهید ببینید!؟" می گوید.
در زمینه رعایت مسائل زیست محیطی هم همینطور است و واقعا ما چقدر به مردم آموزش های عملی زیست محیطی داده ایم که حالا توقع داریم تعداد پاکسازها از زباله ریزها بیشتر باشد!
زمانی زباله های انباشته شده در کنار یک دانشکده محیط زیست وایرال شد و خیلی ها را به نتیجه "آن ها که دور و بر خودشان را تمیز نمی کنند چطور می خواهند کشور را تمیز کنند؟" رساند.
در زمانی هم که بازرس بهداشت بودم یکی از واحدهای صنفی که از سرویس بهداشتیش ایراد گرفته بودم گفت برو و وضع سرویس بهداشتی دانشگاه های علوم پزشکی و دانشکده های بهداشت و وزارت بهداشت را ببین و بعد از ما ایراد بگیر! او درست می گفت و با چند بررسی ساده می شد به نتیجه "واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند...." رسید!
امیر کبیر گناه اموزش ندیدن مردم را حکومت می داند. وقتی او در کشور مایه کوبی را اجباری می کند و برای آن هایی که مایه کوبی نمی کنند جریمه در نظر می گیرد، جهت اطلاع آن هایی که فکر می کنند با جریمه های سنگین می توان با بی فرهنگی مقابله کرد، ثروتمندان جریمه می دهند و از زیر بار مایه کوبی شانه خالی می کنند
وقتی دو کودک در اثر عدم تزریق واکسن ابله میمیرند و امیر کبیر گریه می کند و نزدیکان "تقصیر خودشان بود" می گویند صدر اعظم گناه را گردن خود می اندازد و از آموزش صحیحی که اگر بود، کودک ها زنده بودند حرف می زند.
می گویید وضع زباله ریزی بد است؟ می گویم مگر رانندگی درستی داریم؟ این همه کشته روزانه؛ فقط در تصادفات رانندگی!؟ احترام به مشتری درست است؟ "چشمت کور! می خواستی نخری!" صف را رعایت می کنیم!؟ طرف می آید و خود را پشت پیشخوان می رساند و انگار که نه انگار! رعایت زمان و وقت شناسی؟ حرفش را نزنید! دکتر ۳ ساعت مریض ها را منتظر می گذارد و وقتی می آید مریض ها جوری برایش بلند می شوند که انگار قرار بوده با دو روز تاخیر برسد و لطف کرده که فقط همین قدر وقت ناشناس بوده!
توی دانشکده ما، دانشکده بهداشت، بی ارزشترین واحد درسی "آموزش بهداشت" بود؛ گویی قرار بود دانشجویان یاد بگیرند که دولت ها قرار است بی کمک گیری از ملت ها اوضاع و احوال نابسامان زیست محیطی را ساماندهی نمایند!
آموزش مردم قطعا کاری ساده نیست و همین سختی است که خیلی ها را از آموزش دادن فراری می دهد!
در فیلمی دیدم که دو دانش آموز همکلاسی ویلچری خود را مسخره می کردند.
معلم، مثل آموزگاران ما، چشم ها را مبست و دهان نگشود تا یاوه گویان را سر جایشان بنشاند.
او فقط یک کار کرد: فردا دو ویلچر آورد و دانش آموزان بی ادب را روی آن ها نشاند و مجبورشان کرد فقط به مدت یک روز درک درستی از آنکه معلولیت دارد داشته باشند!
در یک تحقیق به مجرمان و جنایتکاران خطرناک اجازه داده می شود که در زندان از یک حیوان خانگی نگهداری کند. نتیجه عجیب است: خلق و خوی جنایتکاران بعد از مدتی همزیستی با حیوان خانگی بسیار تغییر می کند!
در اینکه زباله ریزی کار بدی است شکی نیست اما زباله ریز از جنایتکار وحشی تر نیست و شاید اگر به جای "دور شو! کور شو!" از کمی عاطفه انسانی کمک گرفته و آن را با پیشداوری های مثبتی از قبیل "شاید عادت کرده!"، "شاید آموزش ندیده"، "شاید در محیط بدی بزرگ شده" و .... امیخته کنیم بهتر بتوانیم روز به روز از شمار زباله ریزها کاسته و بر تعداد زباله جمع کن ها اضافه کنیم!
پ ن: در دوران تحصیل دوستی داشتم که همه همکلاسی ها را با الفاظ بسیار زشت مورد خطاب قرار می داد. یک بار به او اعتراض کردم.
بسیار تعجب کرد و صادقانه گفت که یک عمر در خانه او را اینچنین نامیده اند و او با همه فامیل، دختر عمو و پسر خاله و دختر خاله و زن عمو و ...، همینطور حرف می زند و تا به حال یک نفر هم به او نگفته که اینطور حرف زدن اشکال دارد!
محمد ماکویی- مهر 1404
















