چاپ
بازدید: 285

زندگی "جین گودال" نخستی‌شناس برجسته‌ای به‌تازگی درگذشته است، به‌وضوح نشان داد امید، همراه با تلاش و پشتکار، می‌تواند به تغییرات مثبت و بزرگ منجر شود، امید بی‌پایان او منشأ تلاش‌های بی‌وقفه‌اش برای ایجاد تغییرات مثبت بود
. اما این نوع نگرش فقط مخصوص گودال نیست. هرچند باقی ماندن بر سر فعالیت‌های داوطلبانه و امید به طبیعت با توجه به شرایط کنونی اقلیمی، سیاستگذاری‌ها و تصمیمات ناصواب و اصرار بر توسعه ناپایدار در کشور، کاری سخت و گاهی غیرممکن به‌نظر برسد، اما در همین جغرافیا هستند جوانانی که دل در گرو طبیعت ایران‌زمین بسته و سرسختانه و امیدوارانه همچنان برای آن تلاش می‌کنند.
اگر شبی را در زیستگاه مرال اقامت کنی، بانگ مرالی را در فصل جفتگیری یا همان ‌‌‌‌‌گاوبانگی می‌شنوی و درحقیقت صدای رسای امید، حیات و تلاش برای بقا و زندگی است که به گوش می‌رسد. برای من شاید امسال حضور در منطقه شکارممنوع سوادکوه بیش از هر چیز، به‌دلیل نیاز شدیدم به شنیدن فریاد رسای امید در طبیعت و از طبیعت بود.
در پیمایش منطقه، دو نفر از اعضای «انجمن سبز هیرکانی» ما را همراهی می‌کردند؛ یکی جوانی دهه هفتادی که ۱۲ سال است داوطلبانه در این منطقه و برای حفظ و احیای مرال و آموزش و همراهی جامعه محلی تلاش می‌کند و دیگری پدری جوان که رؤیای بزرگ شدن پسر دو ساله‌اش را دارد تا بتواند او را به منطقه بیاورد و حیات‌وحش را از نزدیک به او معرفی و داستان مرال‌ها را برایش بگوید. عشق به مرال و زیستگاهش و حفاظت از آن، چنان انگیزه‌ای در آنها ایجاد کرده بود که روزها و شب‌های زیادی را بدون قیل‌و‌قال و ادعا و فارغ از غوغای جهان در این منطقه می‌گذرانند.
در خاطراتشان از تلاش برای حفاظت در برف و سرمای زیر صفر تا فصل شرجی و گرمای تابستان می‌گفتند و وقتی درباره مشاهده مرال‌های ماده و گوساله‌هایشان حرف می‌زدند، می‌توانستی نور امید را در چشمانشان ببینی.
با چند نفر از اهالی جامعه محلی مجاور زیستگاه که صحبت کردم، آنها از تلاش «داریوش» و «پیمان» برای حفاظت از زیستگاه مرال گفتند و از صداقت در گفتار و کردار آنها و از زحماتشان برای آموزش جامعه محلی، دامداران و کشاورزان در هر فرصتی که به‌دست می‌آمد، گفتند. آنها تکرار می‌کردند و تأکید داشتند اکنون اهالی روستاهای اطراف حامی مرال شده‌اند و به حیات‌وحش و حفظ زیستگاه حساس شده‌اند و اگر صدای تیری بشنوند یا تردد مشکوکی ببینند، احساس مسئولیت می‌کنند و سریع به داریوش زنگ می‌زنند؛ گویی اهالی روستا همه عضو انجمن سبز هیرکانی هستند.
این روایت کوتاه و موجز از دو جوان مازندرانی است که عشق به سرزمین و تنوع‌زیستی آنها را به دامنه کوه‌ها و دل جنگل‌ها کشانده است و روزهای زیادی را دور از فضای شهری و خانواده عاشقانه و پیگیر، به‌دنبال رد مرال‌های ایرانی و ایجاد فضایی امن تر برای آنها هستند. این حال و روز تنها مربوط به این دو جوان مازندرانی نیست و فعالان بی‌ادعا و تلاشگری هم‌اکنون در بسیاری از نقاط ایران هستند که باید اعتراف کرد اگر محیط‌زیست نفسی می‌کشد و به‌رغم فشارها و سختی‌ها هنوز از پای نیفتاده، مرهون زحمات آنهاست که بی‌هیچ چشمداشتی همچنان در میدان هستند.
پایمردی آنها برای دستیابی به اهدافشان و حفاظت بهینه از حیات‌وحش و تنوع‌زیستی، بهترین کلاس و دوره آموزشی برای هدفگذاری، برنامه‌ریزی، پشتکار و حرکت با محور امید به اصلاح و تغییر شرایط نامناسب به شرایط مناسب است.
این جوانان و جوانان دیگری از این جنس میراث‌دار این بیت از مولانا هستند: "تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/تو یکی نه‌ای هزاری، تو چراغ خود برافروز"
این بیت با توصیه به کنشگری، قدرتی را به رخ می‌کشد که جین گودال نیز به آن اشاره می‌کند: "آنچه شما انجام می‌دهید، تغییر ایجاد می‌کند و شما باید تصمیم بگیرید که می‌خواهید چه نوع تغییری ایجاد کنید."

فاطمه شفیعی، فعال و کارشناس محیط زیست